ساراسارا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

خاطرات سارا

اولین دست زدن ساینا

حدود دو سه هفته پبش با ساینا تمرین دست زدن کردیم و هعی میگفتیمن:دس دسی دس دسی دستا شله.ولی ساینا یاد نکرفت اونموقع.به سارارگفتم الان ساینا ابین و میسپره به ذهنش و چند وقت دیگه انجامش میده مثل صدای بوووو دراوردنش. حدود دو هفته پبش ساینا یه دفعه هر دو دستش رو روبه روی چشماش گرفته بود و حرکتشون میداد .درست مثل رقصیدن .منظورش رقص نبود البته .چون ما اصلا باهاش تمریبن نکرده بودیم .ولی چون ما هر وقت که این کار رو میکنه میگیم نانای نای نانای نای ،تقریبا دیگه شده رقصش. امروز هم برای اولین بار وقتبی دراز کشیده بود و شیر میخورد شروع کرد به دست زدن و بعد هم چندین بار اون رو تکرار کرد .همون تمرین چند وقت پیشمون جواب داد امروز.خلاصه که ماشالله ساینا...
20 مرداد 1396

دنده عقب رفتن ساینا

مدتیه ساینا تلاش میکنه چیزایی که نزدیکش هست رو با دست بگیره ،هی غلت میزنه تا بالاخره به اون چیزی که میخواد برسه .گاهی هم برای رسیدن سعی میکنه به سمتش بره اما دنده عقب میره.امروز تهمینه زنگ زده بود وقتی داشتیم با تلفن صحبت میکردیم ساینا سعی میکرد به سمت ما بکشونه خودش رو .یه دفعه دیدیم انقدر عقب عقبی رفته که کامل رفته زیر مبل .کلی خندیدیم .  
29 تير 1396

نشستن ساینا

دیروز برای اولین بار ساینا به تنهایی تونست چند دقیقه بشینه البته گاهی هم میخواست بیفته که سارا یا من میگرفتیمش.ساینا کوچولو الان یکی و نصفی دندون داره .طفلک خیلی داره اذیت میشه و کلی کم اشتها شده چون از یه طرف داره دندون در میاره و از یه طرف حساسیت فصلی گرفته و کلی سرفه میکنه و گاهی از شدت سرفه بالا میاره. دیروز با سارا یه ظرف رو پر از اب کردیم و گذاشتیم پیشش تا اب بازی کنه ،کلی ذوق میکرد.در کل ساینا خیلی خوش اخلاق و خنده رو و پرانژی هست و همش باید یه نفر باهاش بازی کنه .البته به همه ی اینا بغلی بودنش رو هم باید اضافه کنم. سارای قشنگم هم توشنا پیشرفت خیلی خوبی داشته و الان لول سه هست .شکر خدا دختر زرنگم تو هر کلاسی که میره جز بهترینهاست....
21 تير 1396

اولین دندون شیری ساینا فندق

چهار روز پیش یه دفعه متوجه شدم یکی از دندونای نیش پایین ساینا یه کوچولو با انگشت حس میشه موقع غذا دادن هم با قاشق حسش میکنم ولی هنوز با چشنم دیده نمیشه. سارا هم چهار روزه کلاس شنا میره و حسابی خوشحال.
26 خرداد 1396

دومین ریسایتل سارا

چهارم ماه جون دومین ریسایتل سارا بود .قبل از ریسایتل سارا تولد دوستش رایا دعوت بود .اولش ما گفتیم یه کمی یسخته هر دو رو بخوای بری ،خسته میشی حسابی .ولی خودش خیلی دوست داشت بره تولد.خلاصه اسمعیل برد گذاشتش اونجا که یه باشگاه بازی بولینگ بود و کلی بازیهای دبجیتالی واسه بچه ها داشت و حدود ساعت دو و نیم با هم رفتیم اوردیمش.کلی خوش گذشته بود بهش . از اونجا که اومدیم سارا یه کم خستگی در کرد .بعد من بهش گفتم یه بتار دو تا اهنگت رو اجرا کن قبل از اینکه بریم سالن دانشگاه واسه اجرا.اوایل احراش یه کم خراب کرد بعد گفت اونجا میتونم بزنم و دیگه ادامه نداد.دختر گلم شکر خدا اعتماد به نفس خیلی خوبی داره با وجودیکه هنوپز یه کوچولو خجالتی یه ولی خیلی راحت می...
16 خرداد 1396

این روزها

این روزا کم کم شروع کردم به غذا دادن به ساینا .براش لعاب برنج میذارم و یه کوچولو به اندازه ی یه قاشق چای خوری بهش میدم تا کم کم اضافه کنم.گاهی هم یه کوچولو موز له شده میدیم بهش.ساینا عاشق اینه که یه تیکه سیب رو بگیریم جلوی دهنش و اون با لثه هاش بمکدش.سارا هم از این کار خیییلی خوشش میاد.  
31 ارديبهشت 1396

سارای مامان خوشحال

این روزا سارای مامان حسابی با ساینا فندق مشغول و گاهی حسابی از بازی باهاش و خندوندنش کیف میکنه.ساینا فندقی هم ماشالله حسابی خوش خنده ی .امروز برای اولین بار یه قاچ سیب گرفتم جلوی دهنش و ساینا شروع کرد به مک زدن .خییلی خوشش اومده بود و بلند میخندید .بعد ظهر هم سارا که از بازی برگشته بود داشت دستاش رو میشست بعد با دستاش چند قطره اب پاشید سمت ساینا که تو بغل من بود .انقدر ساینا خوشش اومد که با صدای بلند میخندید و سارا هم هی ادامه میداد تا جایی که ساینا از خوشحالی جیغ میزد و میخندید. خدا جونم ازت ممنون به خاطر همه ی لحظات شیرین   
19 ارديبهشت 1396

موفق شدی گلم

الان که دارم مینویسم ساینا جوجه تو بغلم داره ورجه ورجه میکنه ،سارگلم تو اتاقش فیلم میبینه و اسمعیل جونم لباسا رو میریزه تو ماشین.دیروز ساینا بعد از حدود دو ماه تلاش مستمر موفق شد صدای بووووو رو با دهنش در اره.از دو ماه و نیم که بود ما براش بوووو میکردیم و خیلی جالب بود که لباش رو جمع میکرد که اونم انجام بده تا دیروز که تو والمارت بودیم یه دفعه خودبه خود انجام داد و من و سارا حسابی سورپرایز شدیم و به اسمعیل هم گفتیم سریع.الانم دقیقا داره همین کار رو میکنه و اب دهنش همه جا پخش شده.همین الان نوشتن رو قطع کردم و حسابی چلوندمش. خداجونم مرسی 
4 ارديبهشت 1396

پکلز

امروز صبح وقتی میخواستم سارای خوشکلم رو واسه مدرسه رفتن بیدار کنم چون کمی زود بود رفتم کنارش رو تختش دراز کشیدم .دیدم پکلز رو تو بغلش خوابونده.پکلز یه عروسک هاپو کوچولوی که سارا خیلی دوسش داره .تا قبل از به دنیا اومدن ساینا که همه جا با سارا بود و شبا هم باهاش میخوابید اما الان کمتر شده وابستگیش بهش و دیگه تو مهمونیها و وقتی که بیرون میریم با خودش نمیاردش.پکلز تنها عروسکیه که سارا بهش وابسته شد اون تا قبل از امریکا اومدن به هیچ کدوم از اسباب بازیهاش این حس رو نداشت .ولی اینجا با پکلز شدیدا ارتباط برقرار کرد. دیروز واکسن چهار ماهگی ساینا فندق رو زدیم چند دقیقه جیغ میکشید بچم ولی بعدش شیر خورد و خوابید و دیگه اذیت نشد.میخواستیم با دکترش ازش ...
1 ارديبهشت 1396