ساراسارا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات سارا

بای بای ممی

1397/6/16 10:56
نویسنده : نیره
182 بازدید
اشتراک گذاری

امشب اولین شبیه که ساینا بدون خوردن ممی خوابش برده. حدود پنج روزی میشه که من بهش میگفتم یکی از ممی ها عوف شده و فقط یکیش رو بهش میدادم،  کاهی هم به یکیش چسب میزدم تا کم کم ذهنش اماده بشه. امروز به اسمعیل و سارا گفتم که فردا بعدظهر وقتی هردوی شما از کلاس برگشتید میخوام هر دو ممی رو چسب بزنم و دیگه ساینا رو از شیر بگیرم اما میدونم که ساینا گریه خواهد کرد و همش خواهد گفت دو تا دو تا، 

امروز از صبح که ساینا میگفت دو تا ، یعنی میمه بده ، میگفتم نه ساینا تو دیگه بزرگ شدی، ببین أجی شیر نمیخوره،  ولی با اصرار و دو تا دوتا گفتن ساینا بهش شیر میدادم و اونم کلی ذوق میکرد و میخندید ، امشب هم موقع خواب که ممی میخواست گفتم نه دیگه تو بزرگ شدی،  چند بار داد زد دو تا دو تا،  با اسمعیل با شعر خوندن و بازی مشغولش کردیم. ماشالله انقدر شعر خوند و شبطونی کرد که اسمعیل خوابش برد باز چند بار گفت دو تا دو تا ، ولی باز من با مالیدن بدنش و شعر خوندن مشغولش کردم ،خودش هم هر تا میتونست جانی جانی یس پاپا رو خوند تا خوابش برد  ، اصلا فکر نمیکردم بتونه بدون شیر خوردن خوابش ببره،  خداروشکر انقدرم که فکر میکردم شروعش سخت نبود. حالا فعلا یکی دو شب تو خواب بهش شیر میدم ولی او بیداری سعی میکنم دیکه ندم.، 

اره عزیز مامان زندگی سختی های خودش رو 

ان شالله که همیشه روی أسونش رو نشونتون  بده

دفعه ی بعد خاطره ی از شیر گرفتن سارا رو مینویسم

پسندها (2)

نظرات (0)