ساراسارا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

خاطرات سارا

تولد سه سالگی ساینا

از اخرین باری که اینجا نوشتم خیلی میگذره. اگه بخوام همه ی اتفافاتی رو که تو ابن مدت افتاله رو بنویسم ،خودش یه تومار میشه. فردا تولد سه سالگی ساینا و اولین جشن تولدش تو ایران هست . مامان و مجتبی در واقع میخوان واسه ساینا و نیوشا با هم تولد بگیرن.  سه سال پیش تو یه همچین شبی من و اسمعیل تو میزولا داشتیم وسایلمون رو اماده میکردیم و تو ماشین میذاشتیم تا فردا صبح زود بریم بیمارستان برای به دنبا اومدن ساینا.  خیلی تنها بودیم و جز خدا و دوستای خوبی مثل جنیفر که خودش برامون فرستاده بود ،هیچ کس رو نداشتیم . شکر خدای مهربون همه چیز خیلی بهتر از اون چه که انتظارش رو داشتیم پیش رفت و الان ما تو ایران میخوایم در کنار خانوادمون تولد سه سال...
22 آذر 1398

حرفهای ساینا

تو خاطره ی دیشب چند تا از کلمات و صحبت های ساینا رو جا انداختم که الان یادم افتاد: give me give me,  I ll be right back,  ice cream  فارسی هم اولین کلمه ای که یاد گرفت نه نه بود. بستنی هم میگه. امروز که مبخواستیم بریم کاستکو نی نیش رو هم بغل کرده بود بیاره، بعد یه دفعه لباس بی بی خیس شد ،برد گذاشتش رپ دریچه ی هیتر و گفت: I 'll be right back.I will bring you بستنی. دیشب من وسارا حرفای خصوصی زیادی در مورد خانمها با هم زدیم وطفلی بچم همش میگفت :اصلا fair نیست.
14 اسفند 1397

اولین شبی که ساینا پیش سارا خوابیده

امشب ساینا جوجه مثل خیلی از شبای دیگه با انرژی و شیطونی های خودش من و حسابی خسته کرده بود و هر چی سعی میکردم تا بخوابونمش موفق نمیشدم،  اسمعیل هم مشغول پختن شام بود اونم نه شب . سارای گلم طبق معمول شبایی که فرداش مدرسه داره رفت مسواک بزنه و اماده ی خواب بشه. ساینا هم که مثل همیشه که همراه هممون میاد تو دستشویی باهاش رفت. بعد از اینکه سارا به ما شب به خیر گفت و رفت که بخوابه، ساینا هم همراهش رفت. ده دقیفه ای گذشته بود که دیدم هیچ صدایی نمیاد. وقتی رفتم تو اتاق سارا، دیدم سارا و ساینا هر دو رو تختن و ساینا خوابش برده.سارا میگفت پشتش رو مالیدم و براش غصه گفتم تا خوابش برد.  فرشته های کوچولوی من عاشششششقتونم چند ماهه گذشته ساینا ...
13 اسفند 1397

کریسمس نزدیکه

سه روز پیش شارلت اومد و یه درخت کریسمس واسه سارا و ساینا خریده بود. من امسال تصمیم داشتم که درخت مصنوعی بذاریم ولی اون بندهی خدا زحمت کشیده بود و طبیعی گرفته بود  .پریشب سارا و ساینا برای اولین بار دوتایی درخت رو تزیین کردند و کلی خوشحال بودن و کیف کردن با هم ، ساینا خیلی خیلی خوب تو از پوشک گرفتنش همکاری کرد و اصلا اذیتمون نکرد  کلا خیلی مستقله و کاراش رو خودش انجام میده. مثلا در اوردن و پوشیدن کفش ها و جورابهاش،  استفاده از تویلت،  غذا خوردن و.... کلمات بامزه ای هم میگه، مثلا دیروز برای اولین بار یه دفعه گفت مامی جون.همیشه فقط میگفت مامی. دیشب هم به کفشای تو جا کفشی اشاره میکرد و میکفت  . مامی،  ددی،&nbs...
17 آذر 1397

بای بای دایپر

دقیقا یک هفته میشه که ساینا از دایپر هم خداحافظی کرده. از وقتی که از شیر گرفتمش، حس میکردم که اماده ی از پوشک گرفتنه ولی خودم حوصلم نمیومد وقت بذارم برای اینکار. فکر میکردم چون سنش کمه حتما خیلی زمان میبره تا یاد بگیره و نگران بودم که خونه کثیف بشه. جدیدا هم پای طفلکم خیلی جوش پوشک میگرفت و اذیت میشد به طوری که خیلی تند تند باید پوشکش رو عوض میکردم. خلاصه هفته ی پیش صبح که بیدار شدیم ساینا نذاشت دیکه پوشکش کنم. از توالت فرنگی کوچولویی هم که مدتی بود براش گرفته بودیم خوشش میومد به همین خاطر خیلی خوب همکاری میکرد که بریم دستشویی. شکر خدا در عرض فقط چهار روز کامل یاد گرفت که جیش و پی پی ش رو بگه، شبا هم حتی بیشتر وقتا بیدارش میکنم میبرم جیش میک...
6 آذر 1397

پاییز رسیده

امروز هوا حسابی پاییزی شده ونه تنها بوی پاییز رو میشه حس کرد بلکه خود پاییز رو میشه از پنجره دید. درخت روبه روی خونه ی ما جزو اولین درختایی هست که زرد میشه  پاییز میزولا پر از رنگ های قشنگ و دیدنیه،   این روزا گاهی سارا و ساینا شعرای خیلی قشنگی رو با هم همخونی میکنن مثل :jony jony yes papa,  please please food is  good for you , red color red color were are you ساینا بیشتر کلماتش رو به انگلیسی میگه ، مثلا Momy Momy where are you , baby were are you,  dady where are you,  hat, I love you,  جواب بیشتر چیرایی همکه بهش میگیم یه No محکم هست.. گاهی اوقات خیلی قشنگ با عروسکش بازی میکنه و کارایی که تو...
8 مهر 1397