ساراسارا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات سارا

قربون دخترای باهوشم برم

1396/11/10 1:35
نویسنده : نیره
191 بازدید
اشتراک گذاری

الان یه اتفاق خیلی جالب و قشنگ افتاد . اسمعیل طبق معمول همیشه گفت ساینا رو اماده کن بریم دنبال سارا که از مدرسه برمیگرده . همون لحظه ساینا سریع رفت به سمت صندلی ای که شال من و سویشرت خودش روش بود .من و اسمعیل همینطور با تعحب نکاهش میکردیم .سریع شال من رو انداخت زمین و سویشرت خودش رو گرفت دستش اورد داد به اسمعیل . من و اسمعیل از خوشحالی کلی بوسش کردیم .

اوایل موقع بیرون رفتن اسمعیل پتوی ساینا رو مینداخت رو زمین و ساینا رو میذاشت روش و میپیچیدش لای پتو . ساینا هم یاد گکرفته بود تا پتو رو مینداخت میرفت روش و بی خرکت دراز میکشید .بعد یاد گرفت موقع پوشوندن لباس برای بیرون رفتن دستاش رو سریع میاورد جلو تا استیناش رو بپوشونیم ولی امروز اولین بار بود که بدون اینکه بهش بگیم برو لباست رو بیار خودش رفت اورد .

خدای خوبم شکرت کع بچه های باهوش و سالم بعمون عطا کردی .خودت گلای قشنگمون سارا و ساینا رو واسه من و اسمعیل جونم حفظ کن

پسندها (3)

نظرات (0)