ساراسارا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

خاطرات سارا

جوجه من دلش شتر میخواست

1391/7/19 12:10
نویسنده : نیره
129 بازدید
اشتراک گذاری

پریروز وقتی داشتم تلفنی باهات صحبت میکردم گفتی مامان من شتر میخوام.گفتم راستکی یا اسباب بازی ؟گفتی اسباب بازی .گفتم باشه اگه بودبرات میخرم ولی اگه نبود اشکالی نداره یا.گفتی چه قدر میگی اگه نبود برام بخر دیگه.خلاصه اینکه عصر کمی زودتر از شرکت اومدم بیرون وتو شهریار کلی دنبال شتر گشتم. نبود که نبود انگار شتر دیدی ندیدی.بالاخره دیروز عصر باباجون برد واصت یه بسته باغ وحش خرید که توش شترم داشت.ودیشب کلی با اونا مشغول شدی.صبح که میخواستم بیام سر کار از خواب بلند شدی رفتی پیش مامانی خوابیدی.بعد تا چشمت به من افتاد ودیدی هنوز خونه ام گفتی میخوام بیام پیش تو گفتم دخترم اجازه بده من امروز برم سر کار فردا تعطیلم پیشت میمونم.گفتی باشه وخوابیدی.قربون دختر عاقل خودم برم.عاشقتم گلم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)