ساراسارا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

خاطرات سارا

خاطره تولد یک سالگیت

1391/7/24 12:24
نویسنده : نیره
133 بازدید
اشتراک گذاری

 حدود یکی دوهفته قبل از یک سالگیت من دنبال ردیف کردن کارای تولدت بودم.قرار بود تولدت رو چند روز جلوتر بگیریم جون روز دقیق تولدت ما ایران نبودیم ومیخواستیم بریم دبی.اول باباباجون بردیمت عکاسی تا واصه تولد یک سالگیت عکس بگیریم.راستش همش اضطراب داشتم که نکنه تو همکاری نکنی.که همینطور هم شد.کلی گریه کردی وچشات سرخ شد.اخر سر خدا خیرش بده خاله تهمینه رو که همیشه به داد من میرسه.با اومدنش واداهایی که از خودش در می اورد تو رو به خنده اورد وتونستیم چند تا عکس ازت بگیریم که شکر خدا عکسای خوبی هم شد.بعد یکی از عکسات رو به عنوان کارت دعوت تولدت انتخاب کردیم وباباجون کارت همه رو نوشت .روز قبل از تولدت یعنی ٤ تیر ١٣٨٩ من رفتم شهریار یه دستبند کوچولو که از قبل انتخاب کرده بودم رو برات خریدم یه سری هم بادکنک ووسایل تزیینی دیگه وظروف یه بار مصرف خریدم.شبشم با کمک باباجون مقدمات فردا ناهار رو اماده کردیم.روز تولد جوجه کوچولوی من برای اولین بار رو پاهای خودش بلند شد وایستاد.تازه کلی هم میرقصیدی فقط مثل همیشه از بوس بیزار بودی وتا کسی میومد بوست کنه داد میزدی.کیک تولدت هم یه پیشی بود تو یه سبد که چند تا کلاف کاموا هم پیشش بود.خلاصه اون روز روز خوبی بود وبه هممون خوش گذشت.از قبل فوت کردن رو باهات تمرین کرده بودیم واون روز هی شمعت رو فوت میکردی ولی زورت نمیرسید اونو خاموش کنی.یه دفترچه خاطرات هم برات خریده بودم که اون روز همه برات توش خاطره نوشتن.که خودت باید بخونیش وبه عنوان یه یادگاری خوب ازش مراقبت کنی.امیدوارم سالیان سال جشن تولد دختر گلم به خوبی وخوشی برگزار بشه ودختر قشنگم همیشه شاد وسر حال باشه.میبوسمت از طرف خودم وباباجون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)