آستینت فرار نکرد
پریشب وقتی میخواستیم از خونه مامانی طاهره بریم خونه مامانی مهین داشتم کتت رو که دایی مرتضی برات خریده رو می پوشوندم تنی که متوجه شدم آستین بلوزت رو گرفتی تو مشتت که در نره.قربونت برم من فقط یه بار بهت گفته بودم اگه میخوای استینت فرار نکنه اونو بگیر تو مشتت.آخر هفته ها وقتی میخوایم بریم خونه مامانی طاهره اینقدر ذوق بازی کردن با بچه ها رو داری که همش میگی بریم دیگه دیر شد .داره شب میشه بریم دیگه.مامان قربونت بره که اینقدر قشنگ بابچه ها بازی میکنی.فقط گاهی وسطش قهر میکنی ومیشینی سرت رو میندازی پایین.خیلی دوست دارم گلم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی