ساراسارا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

خاطرات سارا

دخترم خدا برات برف فرستاد

1391/12/19 15:21
نویسنده : نیره
141 بازدید
اشتراک گذاری

امسال زمستون اصلا برف نبارید.سارا چندین بار به ما گفته بود چرا برف نمی یاد بریم آدم برفی درست کنیم.یه بار من بهش گفتم :دخترم خدا باید برامون برف بفرسته دست ما که نیست.از اون به بعد گاهی هی میگفت :چرا خدا برامون برف نمی فرسته؟چهارشنبه عصر به من گفت:مامان باباجون که رفته بود ورزش کنه من رو مبل نشسته بودم گفتم :خدایا چرا برامون برف نمیفرستی؟بعدش هم اشکم در اومد.گفتم عزیزم امسال دیگه داره بهار میشه برف نمی یاد سال دیگه برف میباره.صبح پنج شنبه با صدای زنگ تلفن بیدار شدم.مجتبی بود گفت :بیرون رو دیدی؟گفتم :نه.گفت برو الن نگاه کن.وقتی دیدم باورم نمیشد .برف همه جا رو سفید کرده بود وهمینطور ریز میبارید.رفتم گفتم :سارا جون بلند شو خدا برامون برف فرشتاده.اینقدر خوشحال شد .پرده اتاقش رو بالا زدم تا به راحتی از پنجره برفها رو ببینه.بعد از خوردن صبحانه سه تایی رفتیم آدم برفی درست کردیم وکلی برف بازی کردیم وکیف کردیم.اسمعیل میگفت:من قبلا برف و برف بازی رو اینقدر دوست نداشتم ولی از وقتی که سارا دوست داره منم دوست دارم.بعد ظهر باز سارا گفت بریم برف بازی .دلم نیومد نبرمش .رفتیم با هم کلی تو برفا راه رفتیم ونقش دستامون رو رو برفا زدیم که کلی بهمون خوش گذشت.خدایا ازت ممنونیم که به دعای دختر کوچولوی قشنگ ما جواب مثبت دادی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)