ساراسارا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

خاطرات سارا

اختر مامان هم رفت

1392/11/5 12:04
نویسنده : نیره
138 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم با اینکه اصلا دلم نمیخواد برات یادداشت های ناراحت کننده بگذارم ولی این کار رو میکنم تا بعد ها اختر مامان رو هم تو یه گوشه از خاطراتت داشته باشی.اختر مامان مامان مامانی مهین بود وخیلی از وقتها رو تو خونه مامانی زندگی میکرد.اختر مامان نابینا بود و خیلی مهربون.گاهی از من میپرسید سارا کجاست ومن دست تو رو میدادم تو دستاش ومیگفتم اینجاست اونم دستهای تو رو نوازش میکرد .بنده خدا گوشهاش هم کمی سنگین بود وچون تو نمیتونستی خیلی بلند صحبت کنی صدای سلام دادنت رو هم خوب نمیشنید.اما خیلی دوست داشت.گاهی تو میگفتی مامان من میخوام غذام رو پیش اختر مامان بخورم ومن غذات رو میذاشتم رو به روی اختر مامان وتو میشستی اونجا غذات رو میخوردی ولی اون بنده خدا تو رو نمیدید.این اواخر اختر مامان دیگه افتاده بود وخیلی کم از دو رو برش خبر داشت تا اینکه پریشب از پیشمون رفت .الان دلم براش تنگ شده .برای بوسیدن دستش.از خدامیخوام اونو قرین الطاف وکرم خودش بکنه واون دنیاش رو روشن ونورانی کنه وامیدوارم که قلب مهربونش از هممون راضی باشه.آمین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)