ساراسارا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

خاطرات سارا

سلام امریکا

1393/10/29 3:26
نویسنده : نیره
125 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره بعد از پیچ وخم های زیاد رسیدیم به امریکا.الان دومین روزیه که اینجا هستیم.من هنوز گاهی احساس میکنم تو خوابم وهمه ابنا رو دارم خواب میبینم.نه به ابن خاطر که اومدن به امربکا برام یه ارزو بوده نه.بلکه به خاطر اینکه هیچ وقت تو زندگیم فکر نمیکردم که یه روز تو امریکا زندگی کنم.این روزها با وجودبکه دوری از عزیزامون برامون سخته اما جاذبه های این سفر ودیدن مناظر زیبای میسولا برامون خیلی جالبه.لحظه جدا شدن از خانواده سخت ترین لحظه این سفر بود.مخصوصا لحظاتی که سارای گلم تو مسیر رسیدن به فرودگاه امام به خاطر جدا شدن از بقیه ودیدن گریه اونا گریه میکرد.وبه من میگفت دلم واسه مامانی مهین وخاله تهمینه تنگ میشه.ولی شکر خدا بعد از اروم شدنش دیگه بهونه نگرفته.چند روز قبل از سفرمون منو اسمعیل با همه وجود حس میکردیم که مهاجرت چه قدر سخته.شکر خدا تا حالا همه چیز خیلی خوب پیش رفته.امیدوارم به لطف خودش بعد از این هم خیلی خوب باشه.راستش فکر مبکردم بیستر از این حرفها دلتنگ واذیت بشیم ولی کنار هم بودنمون والبته جو خوب و مردم واقعا خوش برخورد امریکا باعث شده شرایط خیلی راحت تر از اون چیزی که فکرش رو مبکردیم باشه.رایتی تو ابن دو روز ابنجا ینجاب و گوزن دبدیم.      خدابا به لطف خودت هممون رو کمک کن.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)