دیگه تو حموم گریه نکردی
دیروز دوباره با باباجون رفتی حموم.همیشه موقع اب ریختن تو سرت وشامپو کردن موهات غر غر وگریه میکردی.دیروز که تو حموم بودید دیدم دوتایی دارید منو صدا میزنید اومدم دیدم تو ایستادی وباباجون میگه دخترم اماده ای موهات رو بشورم .بعد حسابی موهات رو شامپو کرد وتو هم همینطور واستاده بودی آب بازی میکردی .بعد گفت :خوب اماده ای آب بریزم تو گفتی بله.برام خیلی جالب بود البته اسمعیل گفته بود اگه یکی دو بارم با من بیاد حموم دیگه گریه نمیکنه.البته تو اب بازی وحموم رو خیلی دوست داری ولی از اول وقتی آب رو سر و صورتت ریخته میشد یدت میومد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی