ساراسارا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

خاطرات سارا

دیگه بزرگ شده دخترم

1391/8/27 8:05
نویسنده : نیره
85 بازدید
اشتراک گذاری

چهارشنبه هفته پیش من مرخصی بودم وبا سارا موندیم خونه.صبح که سارا بیدار شد گفت من بستنی کیم میخوام.گفتم بستنی مون تموم شده بذار بارئن قطع شه میریم میخریم.بعد دوتایی رفتیم از در بالکون بارون رو تماشا کردیم خیلی لذت بخش بود.وقتی برای خرید رفتیم بیرون بارون بند اومده بود و هوا خیلی تمیز بود تو راه برگشت یه دفعه رعد وبرق ورگبار شروع شد خدا رو شکر ما اونموقع پیش در خونه بودیم وسریع رفتیم داخل.معلوم بود که همین بیرون رفتن کوچیک به سارا خیلی خوش گذشته وخیلی راضیه.فردا صبح هم همین کار رو تکرار کردیم وبا هم رفتیم نون هم خریدیم.این چند شب رو سارا تو اتاق خودش خوابید.برای اولین بار بود که سارا شب رو کامل تو اتاق خودش تنها میخوابید.تازه دختر گلم نصفه شبم که منو برای دادن اب بهش بلند میکرد وقتی میپرسیدم سارا میخوای پیشت بخوابم میگفت نه هر کس تو اتاق خودش .قربون دختر گلم برم ماشالله بزرگ شده.این چند روزه به هر سه تامون خیلی خوش گذشت وروزای خوبی رو کنار هم داشتیم.خدایا شکرت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)