دلم واصه این روزا تنگ میشه
شیرین زبونم روز به روز با اون زبون شیرین ولهجه قشنگت داری بیشتر دله من وباباجون رو می بری.میدونم که یه وقتی دلم واصه این روزا تنگ میشه.دیروز عصر با هم بازی میکردیم تو فروشنده شده بودی ومن خریدار.وقتی گفتم آقا این اسباب بازی رو واصه دخترم میخوام جایزه بگیرم قیمتش چند میشه ؟یه دفعه گفتی 1000 تومن خیلی برام جالب بود اصلا فکر نمی کردم بدونی قیمتش چند میشه یعنی چی.دارم سعی میکنم تو همین بازیها که تو هم خیلی دوستشون داری یه چیزایی رو بهت آموزش بدم.دیشب ساعت نزدیک 2 نصفه شب بود که اومدی رو تخت پیش من .گفتم میخوای پیش من بخوابی گفتی باشه.چند لحظه بعد گفتی میرم تو هال پیش باباجون اخه دلم براش تنگ میشه.رفتی ولی باز طاقت نیاوردی برگشتی پیش من خوابیدی.آخه جوجه کوچولو تو اینقدر شبا دیر میخوابی که یکیمون مجبور میشیم پیش تو بمونیم و دیرتر بخوابیم.به خاطر همین گاهی جدا جدا میخوابیم.