بازم قبلیه خوشحالم
خاطرات سارا خاطره جدید 1390/8/15 (سارا در این تاریخ 2 سال و 5 ماه دارد) ویرایش | حذف ديروز عصر كه رفتم خونه مامان اينا سارا گفت بريم لوتبال بازي كنيم منظورش بازي فوتبال كامپيوتري بود چون گاهي مرتضي اينا كه بازي ميكنن يه دسته هم ميدن دست سارا الكي فشار ميده.گفتم برو كامپيوتر رو روشن كن منم ميام وقتي كامپيوتر بالا اومد يكي يه دسته دستمون گرفته بوديم ولي من نمي تونستم بازي فوتبال رو پيدا كنم كه يه دفعه سارا انگشتش رو برد روي يه ايكون وگفت اينه.خوب نگاه كردم وبا نهايت تعجب ديدم همون بازي فوتباله برام خيلي جالب وعجيب بود سارا ديده بود اونا چه طور وارد بازي ميشن ومسير رو ياد گرفته بود.يه كار ديگه كه دي...
نویسنده :
نیره
8:32